loading...
مجله تکنولوژی

faryad بازدید : 54 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
خیلی سخته تو ذهنت یه آدمی رو تصور کنی اما یه دفعه یکی بایه شکل کاملا متفاوت جلوی چشمات ظاهر بشه.

شوهر نرگس معرفی کرد خیلی اصرار داشت چهارتایی (من و نرگس و آقاشون و اون) بی سرصدا بریم ی جایی که به قول نرگس و آقاشون هم همدیگرو ببینیم هم اگه از هم خوشمون اومد حرفامونو بزنیم .

نرگس خیلی تعریفشو میکردبا تعریفای اون من مشتاق تر میشدم ولی از اینکه قرار بشه بی سر صدا بریم بیرون واهمه داشتم.

دوشنبه به ی بهونه ای با نرگس و آقاشون رفتیم  قرارمون توی پارک . دلم خوش بود که معرفش شوهر نرگس و نرگسم که خیلی تعریفشو میکنه

به خوابایی که میبینماعتقاد شدیدی دارم همه بهم میگن اینا فقط یه خوابه ولی من میگم اینا تصویر زندگی منه

بعداز اون خوابی که تقریبا اردیبهشت ماه بود دیدم دیگه هروقت قرار میشه یه نفر پیداش میشه و میبینم خبری از خواب دیدن نیست می فهمم که قرار نیست خبری بشه مثل همین قراری که نرگس و آقاشون ب اصرار گذاشتن وقتی دید این چند شب خوابی ندیدم می فهمم این دیدار هم به جایی نخواهد رسید.

(یه پستم برای خوابام میذارم)

وقتی توی پارک رسیدیم منتظر موندیم تا اونم رسید وقتی دیدمش باورم نمیشد اینقدر با تصویر توی فکر من فاصله داشته باشه ٬یه وقت فکرنکنید زشت بود یا بد تیپ و  قیافه نه اصلا٬اتفاقا تیپش خیلی هم خوب بود فقط یه کم قیافش با تصویر توی ذهن من فاصله داشت حتی با اون چیزی که نرگس میگفت.

با اصرار نرگس دوتایی دور ی میز توی پارک نشستیم .اصلا روم نمیشد حرف بزنم  ٬با گفتن نام خدا شروع کرد

به حرف زدن صداش اصلا به چهرش نمی خورد٬صداش لطیف و آروم بود ٬آدم دوست داشت فقط به صداش گوش کنه .آدم با شخصیت و متین و با فرهنگی نشون میداد چیزی که دقیقا نرگس گفته بود

نرگس و آقاشون خیلی دلشون و خوش کرده بودن و خوشحال

ولی من توی دلم میگفتم

من  که خوابی ندیدم !!!


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 141
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 47
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 101
  • بازدید ماه : 342
  • بازدید سال : 1,302
  • بازدید کلی : 12,639