by
Wallace
Stevens
Call the roller of big
cigars,
The muscular one, and
bid him whip
In kitchen cups
concupiscent curds.
Let the wenches dawdle
in such dress
As they are used to
wear, and let the boys
Bring flowers in last
month's newspapers.
Let be be finale of
seem.
The only emperor is
the emperor of ice-cream.
Take from the dresser
of deal,
Lacking the three
glass knobs, that sheet
On which she
embroidered fantails once
And spread it so as to
cover her face.
If her horny feet
protrude, they come
To show how cold she
is, and dumb.
Let the lamp affix its
beam.
The only emperor is
the emperor of ice-cream.
یکی از سازندگان سیگارهای برگ بزرگ را صدا کن
یکی را که عضلانی است ، و به او فرمان بده تا پر کند
شیر
دلمه شده ی شهوت انگیز را در فنجان های آشپزخانه
بگذار دختران بیهوده بچرخند در لباسی که
به پوشیدنش خو کرده اند ، و بگذار پسران
گلهایی را بیاورند که در روزنامه ی ماه پیش
پیچیده شده است
بگذار که باشد ، باشد مراسم پایان ، همانگونه
که به نظر می رسد
تنها امپراطور ، امپراطور بستنی است
از کمد عتیقه های اطاق
بدون سه دستگیره ی شیشه ای اش ، آن روکشی را
بردار
که روزگاری بر آن طرح هایی به شکل دم باز
پرندگان دوخته بود
و بر صورتش بینداز تا که رویش را بپوشاند
اگر پاهاش ، هوس انگیز بیرون افتاده اند ، آنها
هستند
تا بنمایانند که چقدر او سرد است ، و لب
بسته
بگذار تا چراغ ، پرتو نورش را اضافه کند
تنها امپراطور ، امپراطور بستنی است